تحولات منطقه

وقتی مأمون دارالحکمه را تأسیس کرد و متون فلسفی یونان در آن ترجمه شد، امام هشتم(علیه‌السلام) نفرمودند این کار را تعطیل کنید؛ بلکه خواستند آنچه را که در فلسفه یونان وجود دارد با معیارهای اسلامی سنجیده شود تا آنچه را که مطابق ارزش‌های دینی نیست، از گردونه خارج شود

 توسعه تمدن اسلامی در منشور علمی امام رضا(علیه‌السلام)
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، توسعه تمدن اسلامی سال‌هاست، یکی از محوری‌ترین گفتمان‌های رهبر معظم انقلاب است. گرچه موضوع تمدن اسلامی، موضوعی نو نیست و از آغاز بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) دنیا با تحولی فرهنگی و تمدنی روبه رو شده است، اما در دوره‌های تاریخی و در گذر سیاست حکام و کوتاهی امت اسلام شاهد افول تمدن اسلامی بوده‌ایم. بررسی‌های تاریخی از درخشش فرهنگ و تمدن اسلامی در ادواری که پیشوایان دینی حضور داشتند و مسیر توسعه فرهنگی و تمدنی را هموار می‌کردند می‌تواند راه بازگشت به دوره طلایی گذشته و عبور از رکود کنونی را پیش روی امت اسلام قرار دهد. دوران زندگی امام رضا(علیه‌السلام) و فعالیت‌های فرهنگی و علمی ایشان یکی از بهترین نمونه‌های تاریخی برای دستیابی به این خواسته است.

علامه سید جعفر مرتضی عاملی؛ مورخ، اندیشمند و چهره علمی بین المللی جهان اسلام که سیره سیاسی امام هشتم(علیه‌السلام) یکی از نزدیک به ۲۰۰ تألیف تاریخی و کلامی ایشان است، در گفت وگوی اختصاصی با قدس به بررسی توسعه تمدنی این دوره تاریخی پرداخته است.

شکلگیری تمدن اسلامی از دوره بعثت پیامبر(صلی الله علیه و آله) آغاز شد. این پدیده نوظهور فرهنگی با چه فراز و فرودهایی در تاریخ روبه رو شد؟

تمدن به معنای یک منظومه ارزشی است که بر همه سیاستها، ارتباطات اجتماعی و سیاسی و زندگی مردم حاکم است.

تمدن اسلامی با بعثت پیامبراعظم(صلّی الله علیه وآله) آغاز شد و در دوره‌های مختلف دچار فراز و فرودهایی شد، اما هیچ‌گاه در دوره‌های مختلف تاریخی آن ارزشهای دینی مدّ نظر رسول خاتم(صلّی الله علیه و آله)، به طورکامل در جامعه حاکم نشد.

واقعیت این است که پیامبر و امام علی و سایر ائمه(علیهم السلام) خواستند این روال در جامعه حاکم باشد؛ اما اینکه آیا توانستند جامعه، مردم و حکومت را در سیاستها و موضع-گیری‌ها و ارتباطات اجتماعی به سمتی که ارزشهای اسلامی در آن به اجرا در بیاید، سوق دهند، جای بررسی دارد. از این نکته نباید غافل شد که پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) توانایی و علم رفع مشکلات جامعه را داشته‌اند؛ اما جامعه آن روز، قابلیت پذیرش حاکمیت این ارزشها را نداشته است. نمونه آشکار تقابل جامعه با پیاده شدن ارزشهای تمدنساز اسلامی در دوره  پس از ارتحال رسول خدا در ایام خلافت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است.

در بحث اوضاع اقتصادی، جامعه اسلامی در دوره خلافت علی(علیه‌السلام) به حداعلای پیشـرفت رسیده بود. در متون تاریخی نقل شده است، اهل کوفه که در آن زمان یک شهر بزرگ با جمعیت چند صد هزار نفری بود، در رفاه کامل بودند. این در حالی است که حـضرت امیر(علیه‌السلام) در دوره حکومت خود، درگیر جنگهای بسیاری بودند اما با این همه، وضعیت اقتصادی مردم کوفه به قدری خوب بود که حضرت در جایی می‌فرمایند: «ای اهل کوفه! من در میان شما کسی را نمی‌بینم که در رفاه نباشد». این وضعیت در اقتصاد جنگی است. پس اگر جنگ نبود کشوری را که علی(علیه‌السلام) اداره می‌کرد، چگونه وضعیتی داشت؟

بنابراین معلوم می‌شود، امیر المؤمنین(علیه‌السلام) برای اداره کشور مشکلی نداشتند و این مردم هستند که در مقابل اجرای احکام و قوانین واکنش منفی نشان می‌دهند؛ چون این جماعت به سیاستها و ارزشهای غیر الهی عادت کرده بودند.

با این همه، سیاستهای علی(علیه‌السلام) توانست افرادی که در برخی آمال و ارزشها نقاط مشترکی با هم داشتند را  در میدان جنگ روبه‌روی هم قرار دهد. در طول تاریخ، هیچ سیاستمداری نتوانسته جامعه جهلزده را به گونه‌ای هدایت کند که دشمنانش را در کارزار جنگ در برابر گروهی دیگر از دشمنانش قرار دهد و به وسیله دشمنان خود، دیگر دشمنانش را شکست دهد. این سیاستها و برنامه‌های ارتباطی در عرصه اجتماع، برگرفته از ارزشهای الهی بود. علی(علیه‌السلام) با اتکا به آن توانست ارزش‌های جاهلی را در جامعه به گوشه‌ای براند.

خرده فرهنگ هایی که از قرن چهارم هجری وارد شد، چه تأثیری در وضعیت تمدن نوپای اسلامی داشت؟

بخشی از تمدن اسلامی شامل احکام می‌شود که درباره شیوه و روش زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان به ارائه برنامه پرداخته است. بخش دیگری از تمدن اسلامی شامل حکمت است. وقتی حکمت «بشری» باشد، احتمال نقص و اشتباه زیاد است؛ اما اگر الهی باشد از این نقصها، مبراست؛ چون حکمت آن چیزی است که مطابق و سازگار با وضعیت و واقعیتهای خلقت و تکوین است و فقط خدا از راز این حکمت آگاه است.

خداوند به پیامبران خود می‌گوید، باید به ملتها هم احکام را بیاموزند و هم حکمت را. هیچ حاکمی نمی‌تواند حکمت را از ملتی بگیرد؛ چون اگر این اتفاق بیفتد، آن ملت و دولت در معرض نقصان قرار می‌گیرد.  

بنابراین، ارزشهای یک ملت باید برگرفته از آموزه‌های الهی باشد و می‌دانیم که فرهنگهای دیگران، زاییده فکر بشری است و اشتباهایی دارد و ما نمی‌توانیم بدون هیچ واکنشی در مقابل این فرهنگها منفعلانه برخورد کنیم.   از سویی نباید به حذف تمام تمدن دیگران هم دست بزنیم؛ بلکه باید ارزشها و معیارهای الهی عرضه شود و نقصهای آن تعدیل و جنبه‌های مثبت آن را حفظ کنیم؛ نه اینکه بی محابا هر چه از فرهنگها و تمدنهای دیگر دیدیم را وارد زندگی ملت کنیم. ائمه(علیهم السلام) همین راه را برای برخورد با فرهنگ سایر ملل در پیش گرفته بودند.

واکنش امام رضا(علیه‌السلام) در برخورد با  مظاهر علمی و فرهنگی بیگانه چه بود؟

وقتی مأمون دارالحکمه را تأسیس کرد و متون فلسفی یونان در آن ترجمه شد، امام هشتم(علیه‌السلام) نفرمودند، این کار را تعطیل کنید؛ بلکه خواستند آنچه را که در فلسفه یونان وجود دارد با معیارهای اسلامی سنجیده شود تا  آنچه را که مطابق ارزشهای دینی نیست از گردونه خارج شود. ائمه(علیهم السلام) بویژه امام هشتم(علیه‌السلام) در مقابل یونانیان و فلاسفه ملحدین و زنادقه به بحث علمی پرداختند؛ نه آنکه به حذف آن‌ها بپردازند. این رویه ائمه معصومین(علیهم السلام) موجب شد جامعه علمی مسلمانان، نواقص و ایرادهای فلسفه یونان را رفع کرده و فلسفه اسلامی را تدوین کنند. جالب آنکه خود فلاسفه مسلمین، بزرگ‌ترین فلاسفه دنیا شدند و پرچم فلسفه عاری از کفر را در دنیا برافراشتند.

 امام هشتم(علیه‌السلام) برای تثبیت جایگاه تمدن اسلامی در مواجهه با آرای دیگران چه کردند؟

پیش از پاسخ به این پرسش باید این مسئله را بگویم که ادیان به جا مانده از انبیای پیش از اسلام تحریف شده بودند و تصویری کمرنگ از دین الهی را دارا بودند؛ در حالی‌که اندیشه‌های باطل در آن نفوذ بیشتری داشته و دارد. متأسفانه این سرنوشت ادیان ابراهیمی بوده و هست و چیزی به نام یک دین کامل الهی تا پیش از ظهور اسلام وجود نداشت و تنها دینی که یک هویت مستقل داشته و دارد «اسلام» است.

بنابراین، این ادیان به آن شکلی که توسط انبیای الهی آورده شد، وجود نداشت و همچنین کتاب آسمانی آن‌ها در میان امت آن انبیا وجود نداشت و آنچه وجود داشت، شمه‌ای از تعالیم حضرت عیسی(علیه‌السلام) همراه با خرافات و شبهات بوده است.

امام رضا(علیه‌السلام) در بحث مناظرات با چند دسته افراد مناظره داشتند. یک بار با زنادقه و دهریون بود که حـضرت در مواجهه با این افراد از مشترکات و مسلمات عقلی میان همه‌ بشـریت استفاده می‌کردند تا به آن چیزهایی که محل بحث بود، برسند. این یک روش عقلایی است. حضرت در مناظره با اتباع ادیان نیز برای استدلال عقلی از آنچه نزد آن‌ها مسلم و پذیرفته‌شده بود، بهره می‌بردند. به عبارت دیگر روش ائمه(علیهم السلام) در برخورد با مخالفان فکری، روش عقلایی است و برای همین هم همه بشریت وقتی با عمق اندیشه و روش آن‌ها روبه رو می‌شوند، سخنان امامان را می‌پذیرند. امام رضا(علیه‌السلام) هیچ‌گاه برای اثبات حقانیت اسلام از باید استفاده نکردند؛ بلکه از مشترکات عقلی شروع کرده و به اختلافات مجهولات رسیدند و در آنجا بود که با پاسخ به مجهولات دیگران، آنان را به اعتراف وادار می‌کردند که در موضع باطل قرار گرفتهاند. این رویه علمی و عقلایی امام(علیه‌السلام) برگرفته از قرآن است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.